عشق

ساخت وبلاگ
یه آهنگ چقدر میتونه حرف دل آدم باشه!!!بارها و بارها بهش گوش دادم و هربار بی اختیار باز هم چشمهام پر از اشک میشد.......بنویس درد بخوان عشق یه تب سرد بخوان عشقزخمی بر دل یادگاری از یه آدم بخوان عشقبنویس درد بخوان عشق یه تب سرد بخوان عشقزخمی بر دل یادگاری از یه آدم بخوان عشقبنویس سختی روزا و شب و تنهاییبنویس در به دری بنویس رسواییبنویس از سیهی هر شب بنویس تنهاییبخوان عشق بخوان عشقببار چشم بی سو جسم بی روح عشق تو کوببین رنگ رفته از بر و رو عشق تو کو عشق تو کوببار چشم بی سو جسم بی روح عشق تو کوببین رنگ رفته از بر و رو عشق تو کو عشق تو کوهرکی با زخم زبوناش این دلو بد سوزوندطعنه های آدما قلب منو میرنجوندآی تویی که ادعات یه شهرو نابود میکردببین این عاشق بی ادعا رو حرفش موندببار چشم بی سو جسم بی روح عشق تو کوببین رنگ رفته از بر و رو عشق تو کو عشق تو کوببار چشم بی سو جسم بی روح عشق تو کوببین رنگ رفته از بر و روم عشق تو کو عشق تو کو؟؟؟؟!!!!! نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 16:47 توسط مریم| عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 900209 بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 7:22

امشب هرکاری میکنم خوابم نمیبره خیلی هم خسته ام اما نمیدونم چرا نمیتونم بخوابم گفتم بیام یکم تو کلبه عشقمون درد و دل کنم باهات تا آروم بشم نمیدونم از کجا شروع کنم از سوالاتی که تو ذهنمه یا مثل همیشه از دلتنگیهاو خاطره هامون بگم برات؟!این هشت ماه آخری که ازت بیخبر بودم یه چیزایی به ذهنم میرسید که قبلا بهشون فکر نمیکردم به بیقراری هر روز دل خودم به شلوغی و نداشتن وقتت برای فکر کردن به من به لحظه های دلتنگی که فقط با نگاه کردن به پروفایلت میگذشت و تو حتی اونم برام زیادی دیدی و کلا اسمش رو یه جوری تغییر دادی که دیگه نتونستم پیدات کنم نمیدونم شاید تو کار خوبی میکنی و من کاملا در اشتباهم....واقعا نمیدونم چی درسته و چی اشتباه فقط به صدای قلب خودم گوش میدم یادته گفتم اون جریان رو اینجا برات توضیح میدم راستش اینجا هم برام سخته ولی میخوام بگم تا همه چیز برات شفاف باشه...اون روزی رو که دوباره قرار گذاشتیم و همدیگرو دیدیم رو یادته همون روزی که تو کلی کار داشتی و همه رو به خاطر من کنسل کردی و باعث شد کلی تو دردسر بیوفتی....خوب با اجازت کاملا رک صحبت میکنم..اون روز میدونستم فقط دوساعت وقت داری برای همین تو ذهنم اینجوری تصور کردم که یکم از شهر بزنیم بیرون یه جایی نگهداریم کمی صحبت کنیم و زود برگردیم که به کارات برسی ولی ما رفتیم داخل شهر و یه عالمه ترافیک و شلوغی و..... ولی خوب اون قسمتش که رفتیم اون بوستان خدایی خوب بود هرچند که خلوت بود ولی خوب به هرحال داخل شهر بودیم و کلی استرس ولی باز هم صدها بار خدارو شکر کردم برای تک تک اون لحظه هایی که باهم بودیم بعدش هم اینم بگم که یادته تولدم بود و من یک سال پیش ازت خواستم یه چیزی برام بخری تا ازت یه یادگاری جدید داشته باشم.....خوب تو بهم گفتی عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 900209 بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 7:22

جانم، نفسم، مهربانم، چقدر خوشحالم که تورو دارم و کنارمی ،درسته که امروز تولد عشقمه ولی بهترین هدیه برای من محسوب میشه،همینکه توی قلبمی ،همینکه هنوز عشقمون بعد اینهمه سختی پایدار و محکمه،همینکه صدای همدیگه تپشهای قلبمون رو تندتر میکنه ،همینکه هنوز بزرگترین آرزومون گرفتن دستهای همدیگست این یعنی اینکه خدا هوامونو داره و مواظبمونه.....پای عشقت خواهم ماند تا ابد.....❤ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۰ساعت 23:58 توسط مریم| عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 900209 بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 7:22